سلام...
من یه دختر تابستونی ام.که متولد آخرین ماه تابستونم.
۸روز مونده به پاییز من به دنیا اومدم.حدودا ۱۶سال پیش...
اومدم رو زمین خاکی از جمع فرشته های آسمونی...
خدا جون دلم برات تنگ شده .تو خیلی مهربونی.ارحم الراحمینی...اما من عوض این همه نعمت فقط ناسپاسی رو بلد شدم.
ولی تو به من خونواده ی خوب،زندگی خوب،دوستای خوب و از همه مهم تر اینکه بهم سلامتی دادی.
خدایــــ ــــ ــــا بذار داد بزنم و بگم خیلی دوستت دارم.
ممنونم که یه سال دیگه بهم فرصت دادی،فرصت بهتر زندگی کردن...
هــــ ـــ ــیچ وقـــ ــ ـــت تنهـــ ــــ ــــــ ـــام نـــــــ ــــ ــذار
حالا همگی با هم بخونیم:
تولد تولد تولدت مباااااااااارک
بدو شمعا رو فوت کن که صدسال زنده باشی
(شما بخونید دیگه.من که نباید واسه خودم بخونم!!)
حالا همه بیان وسط....
آبجی الهاممو نگاه کنین چقدر ناز می رقصه(فداش شم)
منم کیک میخوام...
کاش لااقل یا توی مهر به دنیا اومده بودم یا تو زمستون که یه ترانه ای واسه تولدم می بود.
تو این یه موردم شانس نداشتیم..!!!
وفا جون چرا بیکار نشستی؟تولد آوین جونته ...نمی خوای بیای وسط؟؟
اینم من و عزیزدلم:
اون که هنوز هدیه اش رو نتونسته بده بهم...
الهی آوین فداش شه
خب دیگه خیلی رقصیدین.زود باشین. نوبت هدیه هاست
از همه دوستای ماهم ممنونم.اینم تولدم.
الهام جونم دوستت دارم.ممنون از سودابه جون.وفا دستت درد نکنه.